نویسنده : زینب ایلخانی
تعداد صفحات : 1460
ژانر : عاشقانه
خلاصه رمان :
رسوم کهنه و سنگ شده یک قبیله مرا از دل تمدن بیرون کشید و حال من اسیر امپراطوری بزرگ تو ، خانى و جان شده ای ، سرزمین وجودم را با یک شبیخون به تاراج ببر و قلبم تنها غنیمت این جنگ ، قسم میخورم تسلیم تسلیمم ، درنگ نکن با عشق بتازان و بیا …
قسمتی از متن رمان عابر بی سایه:
خیابان هاى این شهر مرا بی تو نمیخواهند!
خاطره هایم امشب به یقین جنایت کار ترین قاتل زمانه خواهند شد … به من که نه!
به زنی که زمانی دوستش داشتی رحمی بکن و قدرى از خود را برایم باقی بگذار!
و چه قدر امروز معنی این چند سطر توصیف از جنسیتم را خوب میفهمم!
نگی یعنی اینکه گوشی تلفن را بردارى و براى جایی رفتن از کسی اجازه بگیرى … نه که عهد قجر باشد … نه که اجازه ات دست خود نباشد!
یک وقت هایی آدم دلش می خواهد اجازه اش را بدهد دست کسی تا دلش قرص شود که مهم است براى کسی!
این روزها که بی اجازه و با اختیار می زنم بیرون انگار بی کس ترین زن عالمم!
چه قدر متنفرم از عابران دست در دست هم گره خورده …
برای دانلود رمان عابر بی سایه اثر زینب ایلخانی کلیک کنید
درباره این سایت